نتایج جستجو برای عبارت :

ولی با عشق ممکن است تمام محال ها.

عرض کنم حضور با سعادت شما، هاشم خان دماوندی ِ چارشونه و لوطی که ذکر خیر شخصیتش در سریال زیبا و با اصالت "شهرزاد" را قبلا هم اینجاگفته  ام وقتی معشوق قدیمی اش "قرص قمر "را از دست داد و در سکوت و پنهانی عزادارش بود به شهرزاد گفت: "عروس! عشق مثل جنگ می مونه ، اولش آسونه ، آخرش سخت ِ و فراموش کردنش محال ".  خواستم بنویسم که مسئله ی  دست و پنجه نرم کردن با محالات کأنَّهه  همخوابگی با مرگ است . آدمیزاد آبستن رنج می شود از آن و تا فارغ نشود از این بار ، در م
عرض کنم حضور با سعادت شما، هاشم خان دماوندی ِ چارشونه و لوطی که ذکر خیر شخصیتش در سریال زیبا و با اصالت "شهرزاد" را قبلا هم اینجاگفته  ام وقتی معشوق قدیمی اش "قرص قمر "را از دست داد و در سکوت و پنهانی عزادارش بود به شهرزاد گفت: "عروس! عشق مثل جنگ می مونه ، اولش آسونه ، آخرش سخت ِ و فراموش کردنش محال ".  خواستم بنویسم که مسئله ی  دست و پنجه نرم کردن با محالات در واقع همخوابگی با مرگ است . آدمیزاد آبستن رنج می شود از آن و تا فارغ نشود از این بار ، در می
عرض کنم حضور با سعادت شما، هاشم خان دماوندی ِ چارشونه و لوطی که ذکر خیر شخصیتش در سریال زیبا و با اصالت "شهرزاد" را قبلا هم اینجاگفته  ام وقتی معشوق قدیمی اش "قرص قمر "را از دست داد و در سکوت و پنهانی عزادارش بود به شهرزاد گفت: "عروس! عشق مثل جنگ می مونه ، اولش آسونه ، آخرش سخت ِ و فراموش کردنش محال ".  خواستم بنویسم که مسئله ی  دست و پنجه نرم کردن با محالات کأنَّهه  همخوابگی با مرگ است . آدمیزاد آبستن رنج می شود از آن و تا فارغ نشود از این بار ، در م
سوال:
آیا امامان و پیامبران معصوم، قدرت بر گناه دارند یا ندارند؟ زیرا اگر قدرت بر گناه داشته باشند نمی­شود به آنها در راه رسیدن به کمال اعتماد کرد، از آنجا که احتمال دارد مرتکب گناه شوند و ما بی­خبر باشیم، و اگر قدرت بر گناه نداشته باشند که اصلاً عصمت و اعمال نیک آنها ارزشی ندارد.
در کتاب اصول تشیع آمده است:[1]
پاسخ:
صادر شدن معصیت از پیامبران و امامان محال است در عین حالیکه تحت قدرت و اراده آنها است، یعنی چون هیچگاه اراده گناه نمی­کنند لذا صدو
روزهایی هستند مبهم و گنگ - طولانی و بی انتها - شاید خیره به یک نقطه ساعت ها بگذرد و ساعت روی دیوار تنها دقایق محدودی از این زمان طولانی را نشان می دهد- روزهایی پر از حرف های ناگفته حرف هایی که به قول شریعتی تن به ابتذال گفتن نمی دهند- در تمام این روزهای طولانی بی انصاف تنها و در سکوت فقط خداست که می ماند فقط اوست که می داند
همیشه کسی هست
با تو می ماند
میان غربت آن روزهای محال
که هر چه زینت دنیا است غرق دلتنگی است
همیشه کسی هست
پاک تر از یاس
و دلر
پدرم همیشه نقل میکنند ان جمله ی معروف را که برای یک انسان عاقل یک اشاره کافیست و چیزی که امروز مرا بعد از مدت ها به سمت کیبورد بی جان این لب تاپ اورده است بی شک همان اشاره ای است که اتفاق افتاد و می تواند برای یک عمر مهم ترین اشاره ی زندگی من باشد.
از جول اوستین بارها و بارها میشنیدم که باید ایمان داشت به چیزی که قابل رویت نیست و باید امید داشت به رویایی که از نظر ذهن محال است به واقعیت بدل شود اما راستش با اینکه کلمات و حرف های این ادم برای من در
فروش انواع راهبند امنیتی در استان زیبای چهار محال و بختیاری 
نصب و تعمیرات انواع راهبند در استان چهار محال و بختیاری 
شرکت حافظان حریم سپاهان بزرگترین مجموعه در زمینه تولید سیستم های امنیتی و کنترل تردد در نظر دارد در راستای ایجاد نظم و امنیت عمومی ارائه خدمات راهبندی راه دراستان زیبای چهار محال و بختیاری  به حداکثر ارائه برساند . 
این شرکت با در نظر گرفتن نیاز مبرم مردم الخصوص همشهریان عزیز چهار محال و بختیاری  در نظر دارد تمامی محصولا
گاهی زندگی، مجال نمی دهد. گاهی محال است که مجال زندگی نمی دهد.   اگر از نقطه ای که تفاوت ظاهری مجال و محال است، بگذریم به دو راهی افکار می رسیم".  بودن" وقتی میسّر است  که باید و نباید رنگ ببازد و هرچه می ماند، صرفاً و  صرفاً موجودیت، " بودن " در معنای حقیقی باشد.  در غیر اینصورت " بودن " و " نبودن " در یک کفه ی ترازو قرار می گیرد.  
اگر "بودن " منوط به "نبودن " است.  هر عقل سلیمی می داند که "نبودن " بهتر از"بودن " است.  اگر" بودن " منوط به " بودن " است.  حافظ می
خطی کشید روی تمام سوال ها
تعریف ها معادله ها احتمال ها
خطی کشید روی تساوی عقل و عشق
خطی دگر به قائده ها و مثال ها
خطی دگر کشید به قانون خویشتن
قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها
از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید
خطی به روی دفتر خط ها و خال ها
خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد
با عشق ممکن است تمام محال ها
شاید محال نباشدپس از هزار سالدر صحرای سر سبزی...خاکی باشم، مرغوبباران، نمناکم کند
عطر گِل به مشام بذری برسد...شاید محال نباشدتو دانه‌ای باشیکه از سمت گندمزارپی بستری در نهری غلتیده‌ای...و از کنار خاک نمناک می‌گذری...شاید محال نباشد باران بزند!باران که بزندنهر آب بالا خواهد آمد...شاید محال نباشد بعد هزار سال و چند دقیقهجریان نهرتو را در بسترم بنشاند...قول می‌دهم چنان تو را آغوش بگیرمکه در چشم به هم زدنی سبز شوی...
قول می‌دهم من همان پایین بمان
از حرف های مهسا محب علی.کتاب های خانم محب علی را نخوانده ام. از این بابت هم ناراحتم. چون نویسنده ایی است که از حرف زدنش ، نوشتنش شروع می شود. جمله هایی از او شنیده ام که برایم فوق العاده عجیب و همینطور عادی و طبیعی و بی هیچ تصنع بر زبانش جاری میشد.او می گفت: 
«نویسنده که نه دنیا داره و نه آخرت، نه آینده داره و نه احترام، و نه درآمد و کتاب هاش هم راحت سانسور میشه، هیچ و هیچ از این کار نصیبش نمیشه و فقط با عشق و دیوونگی می نویسه، حیفه حالا بیاد و خود س
نمیدانم حضور دوباره ات را در زندگیم به فال نیک بگیرم یا 
هستی و من عجیب حس خوبی دارم 
نمیدانم آیا چیزی که در ذهن دارم یک نتیجه گیری قطعی است یا نه ولی وقتی سه فرصت خوب بریدن بود ولی چیزی بریده نشد اگر این معنایش بودن نیست پس چیست
خدایا ممنون
دلم میخواهد دفعه دیگری که بخواهم بنویسم در شهر محبوبم باشم و مشکلم حل شده باشد خدایا می شود این محال را ممکن کنی جان من
میگم فکرشو بکن امشب خدا عشقش بکشه عدالت رو روی زمین بر قرار کنه و هر کسی اون جایی باشه که باید باشه!
بعد یهو ببینیم آقای جوانی که با فوق لیسانسش سر چهار راه روزنامه می فروخته، شده سر دبیر همون روزنامه و حسابی روزنامه برای خودش طرفدار پیدا کرده...
پسرک فال فروش با استعداد، بورسیه گرفته و سر کلاس درس نشسته و فارغ از دنیا و مشکلاتش داره مثل بلبل جواب سوال معلمش رو میده...
فلان تاجر بی سواد مفت خور، داره شیشه ماشین ها رو پاک می کنه و به خاطر یه سکه چ
مسافت نزدیک«غریب» برایم نوشته است: امروز، میان نماز ظهر و عصر، دعای ابوحمزه - از امام سجاد علیه‌السلام - را خواندم. در برخی از دعاها و مناجات‌ها قید زمان و مکان را برمی‌دارم؛ یکی از آن‌ها همین دعای ابوحمزه است. مناجات شعبانیه، دعای کمیل، و مناجات خمس‌عشر نیز اینگونه‌اند. برای خواندن این‌ها نباید در انتظار فلان زمان یا رسیدن به فلان مکان بود. در دعای ابوحمزه، وقتی به جمله «ان َالراحل إلَیکَ قَریبُ المَسافَةِ؛ آن‌کس که به‌سوی تو آید، را
دوباره یک نفر آمد مرا به هم زد و رفتو سرنوشت مرا با جنون رقم زد و رفتکسی که مثل همه گفت: دوستت دارم!درست مثل همه آمد و به هم زد و رفتدرست مثل همه بی‌مقدمه از راه-رسید و سنگ بر آیینه‌ی دلم زد و رفتمرا سپرد به کابوس‌ها، به هرچه محالبه لحظه‌های من این‌گونه رنگ غم زد و رفتکسی که برکه‌ی آرامش مرا آشفتبه هستی‌ام -که نبود- آتشِ عدم زد و رفتبه چشم‌های سیاهش دچار کرد مراکنار رویاهایم کمی قدم زد و رفتتمام حرف من این است: آخر این‌گونهچگونه می‌شود از ع
آنچنان به او نزدیک شد که خود را گم کرد و او را خود پنداشت و خود را او... گفت: یک لحظه صبر کن، من توام یا تو من... مگر نه اینست که جمع نقیضین محال است؟ گفت: در اینجا جمع همه ی محال ها ممکن است...
 
نی من منم و نی تو تویی و نی تو منی 
هم من منم و هم تو تویی و هم تو منی 
من با تو چنانم ای نگار ختنی 
کاندرغلطم که من تو ام یا تو منی
 
نحن اقرب الیه من حبل الورید
 
 
اخر که میبوسم تو را در انتهای این کتاب♥️اخر بغل می گیرمت در چهار راه انقلاب
اخر که می فهمند همه محو نگاه تو منمیک شب تورا میبوسمت حتی اگر باشد به خواب♥️
هر بار اسمت امده شعری شدی در دفترمشب ها بغضم گریه شد وقتی نبودی وقت خواب♥️
یک بار خوابم امدی از گریه ها دورم کنیگفتی که تو مال منی حالا در اغوشم بخواب♥️
اغوش تو در خواب و چون دیوانه ها بوییدمت♥️ای کاش روزی هم نبود و خواب بودش افتاب
چون ماه دوری و دلم در ارزویت مانده استوقتی به فکرم نیستی
اصل باطل بودن تسلسل و نیاز مندی هرچیز به علت ابتدا باید تعریف درستی از این دو اصل ارایه شودباطل بودن تسلسل بدین معنس است: در قهقرای معلول ها افتادن و پیدا نکردن stop place . و دلیل باطل بودنش این است که اصل علت العلل در اینجا کمک میکند و به سیر قهقرایی پایان میدهد. چکن هرچیزی علتی دارد و معلول بدون علت نداریم.به stop place همان علت العلل میگویند .در الهیات و اخصوصا اثبات خداوند بی نهایت و بدون حد و حدود و واجب من جمیع جهات از این اصلول استفاده می سود. در
اصل باطل بودن تسلسل و نیاز مندی هرچیز به علت ابتدا باید تعریف درستی از این دو اصل ارایه شودباطل بودن تسلسل بدین معنس است: در قهقرای معلول ها افتادن و پیدا نکردن stop place . و دلیل باطل بودنش این است که اصل علت العلل در اینجا کمک میکند و به سیر قهقرایی پایان میدهد. چکن هرچیزی علتی دارد و معلول بدون علت نداریم.به stop place همان علت العلل میگویند .در الهیات و اخصوصا اثبات خداوند بی نهایت و بدون حد و حدود و واجب من جمیع جهات از این اصلول استفاده می سود. در و
با توجه به معناى «قدرت»، پاسخ به این پرسش روشن مى ‏شود. قدرت عبارت است از: مبدأ بودن فاعل مختار، براى کارى که ممکن است از او سربزند. 
هر قدر فاعل از نظر مرتبه وجودى، کامل‏تر باشد، داراى قدرت بیشترى خواهد بود و طبعآ موجودى که داراى کمال بى ‏نهایت باشد، قدرتش نامحدود خواهد بود. امّا باید توجه داشت که کارى که متعلّق قدرت قرار مى‏ گیرد، باید امکان تحقق داشته باشد. پس چیزى که ذاتآ محال یا مستلزم محال باشد، مورد تعلق قدرت واقع نمى ‏شود. چنان‏که ن
کاش می‌تونستم بعضی لحظه‌ها رو ذخیره کنم، اونموقع می‌شد گوشه‌ای تویِ همهمه‌های این دنیا وقتی بیقرارم حسشون کنم، درست مثل این روزای گرمِ   نفس گیر  ، اگه میشد  بتونم  اون حسو بگیرم میون دستام، چشمامُ ببندم و به جونم تزریق بشه... حتی تصور و فکر بهش هم هرچند گذرا اما حالمُ خوب میکنه.شاید اگه اینطور بود سخت‌ترین تصمیمات هم تو شرایط بد با خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن گرفته می‌شد... 
+یادداشت شماره ۷
دوست دارم اینجوری فکر کنم که حتما حکمتی بوده که گوشیم یدفعه هنگ کرد و از بیان اومد بیرون و نذاشت که آرزوم رو منتشر کنم
چون گوشی من هنگ نمیکنه و از طرفی هم خلاف دلم نوشته بودمش. 
 
اما بعد ها شاید درباره‌ش بنویسم. 
 
اما این شب ها وقت خواستنِ...شب های رجب.. 
شب های رجب آرامشش یجور دیگه ست، با همین حال خوشی که داره باید با امام علی حرف زد، درد دل کرد، معامله کرد... ازش خواست.. 
محال که امیر مومنان بذاره ناامید برگردیم از در خونش.. 
 
 
از اون همه نوشته
حالا که فکر می کنم انگار سال هاستکه چشم تو در آینه این خیال هاستآیینه ای که جز تو در آن منعکس نشدآیینه ای که فارغ از این قیل و قال هاستامکان نداشت هیچ کس... اما کنار توامکان اتفاق تمام محال هاستفرصت برای با تو نشستن، قدم زدنآماده باش فرصت پرواز بال هاستشاید خدا مرا به تو... شاید خدا تو راذهنم پر از تمامی این احتمال هاست
 
اسم تمام قاره‌ها با همان حرفی که آغاز شده است پایان می‌یابد.
مقاوم‌ترین ماهیچه در بدن، زبان است.
کلمه «ماشین‌تحریر» (TYPEWRITER) طولانی‌ترین کلمه‌ای است که می‌توان با استفاده از حروف تنها یک ردیف کیبورد ساخت.
محال است که آرنج‌تان را بلیسید.
جلیقه ضد گلوله، ضد آتش، برف‌پاک‌کن‌های شیشه جلوی اتومبیل و چاپگرهای لیزری توسط زنان اختراع شدند.
پروانه‌ها با پاهایشان می‌چشند.
نظیر اثرانگشت، اثر زبان هر شخص نیز متفاوت است.
 
 
 
ادامه مطلب
 
 
در سپیده دمی که بی ظهور تو، سیاهی می زاید،
دلم مجالِ خیالی محال می خواهد...
 
 
یادم نیست، آن روز در چه حال و هوایی بودم که این جمله را نوشتم...
اما می دانم هرجا از نسیم و سپیده و سحر، حرفی به میان می آید، بی اختیار ذوق نداشته ام گل می کند و شعر وسواسم را با گلواژه هایی از جنس هور و نور و رهایی و ظهور، رنگِ پاکی و طهارت می بخشم. 
و هرجا از سردی و سکوت و هجران، حرفی روایت شود، قلم احساسم را با غم واژه هایی از جنس حسرت و اندوه و آه، چالاکی و حرارت می
 
بارها برایش گفته بودم اگرببینمت از شوق دیدنت مدهوش میشوم،اخر ملاقات یک عاشق و معشوق وصف ناشدنی است،مگر میشود این همه زیبایی در یک جا جمع شود؟مگر می شود معشوقه ات راببینی و هول نشوی وزبانت به لکنت نیفتد؟دیدمش،ان چنان دلم رفت که هنوز هم سینه ام خالی از قلب است،من برگشتم اما دل وقلبم پیش دستانش جا ماند،به گمانم انجاباشندبهتراست...قرارمان عاشقانه بود، اما نه در کافه، ادمها هم نبودند، هیچکس نبود فقط من بودم و اویِ من،عجب ملاقات شیرینی میان
 ممکن است وقتی دانش آموزان با مکانیک کلاسیک و چیزهایی از فیزیک که به دقت اندازه گیری میشوند کار میکنند،خیال کنند جهان در تسخیر ماست.ممکن است به این دلیل که محاسباتمان نتایج و پیشبینی های خوبی ارائه میکنند دچار غرور شوند.تصور کنند واقعا همه چیز را با اطمینان میتوان اندازه گرفت. اما خوب است به دانش آموزان یادآور شویم که با کشف کوانتوم و رسوخ آن به علوم دیگر،تقریبا محال است که بتوان حرف از پیش بینی های دقیق زد.کوانتوم علمی است که به ما میگوید م
 ممکن است وقتی دانش آموزان با مکانیک کلاسیک و چیزهایی از فیزیک که به دقت اندازه گیری میشوند کار میکنند،خیال کنند جهان در تسخیر ماست.ممکن است به این دلیل که محاسباتمان نتایج و پیشبینی های خوبی ارائه میکنند دچار غرور شوند.تصور کنند واقعا همه چیز را با اطمینان میتوان اندازه گرفت.
اما خوب است به دانش آموزان یادآور شویم که با کشف کوانتوم و رسوخ آن به علوم دیگر،تقریبا محال است که بتوان حرف از پیش بینی های دقیق زد.
کوانتوم علمی است که به ما میگوید
 ممکن است وقتی دانش آموزان با مکانیک کلاسیک و چیزهایی از فیزیک که به دقت اندازه گیری میشوند کار میکنند،خیال کنند جهان در تسخیر ماست.ممکن است به این دلیل که محاسباتمان نتایج و پیشبینی های خوبی ارائه میکنند دچار غرور شوند.تصور کنند واقعا همه چیز را با اطمینان میتوان اندازه گرفت.
اما خوب است به دانش آموزان یادآور شویم که با کشف کوانتوم و رسوخ آن به علوم دیگر،تقریبا محال است که بتوان حرف از پیش بینی های دقیق زد.
کوانتوم علمی است که به ما میگوید
منم کتابام تسبیحم توکل صبر و آرامش.
به تمام دوستام گفتم دفترچه ها با پاسخنامه ها بیاد محال برم نگاه کنم ببینم چکار کردم و درست قبل از لحظه ای که اعلام کرده بودند من توی سایت بودم هم دفترچه و هم پاسخنامه را دانلود کردم همیشه همینم مرگ یکبار شیون هم یکبار دانه به دانه تمام دروس را چک کردم یک غلط داشتم همه جوابهایی که زده بودم درست بودند بعدش آرامش گرفتم و روزهای نسبتا آرام و خوب شروع شد.
امروز رفتم دندانپزشکم گفت باید دندان های عقلت را بکشی از د
استان چهارمحال و بختیاری ، یکی از استان های مرتفع کشور است. این استان ، به لحاظ داشتن منابع طبیعی در منطقه زاگرس میانی یکی از استان های خاص در ایران محسوب می شود.به علت وجود منابع سرشار آب، کوه های مرتفع و برف گرفته ، طبیعت زیبا ، جنگل های طبیعی بلوط ، مراتع و خاک حاصلخیز، لقب هایی چوه همسایه آفتاب، سرزمین طلای جاری ، سرزمین گنج های پنهان ، سرزمین آب و آیینه و آفتاب ، هند کوچک و سوییس ایران را به خود اختصاص داده است.از جمله مزایای ثبت شرکت در چه
دست مزن! چشم، ببستم دو دست    
                                       راه مرو! چشم، دو پایم شکست
حرف مزن! قطع نمودم سخن    
                                     نطق مکن! چشم، ببستم دهن
هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن  
                                     خواهش نافهمی انسان مکن
لال شوم، کور شوم، کر شوم     
                                   لیک محال است که من خر شوم
چند روی همچو خران زیر بار؟          
                           
نمی دانم چند درصد از جامعه احساس می کنند که "فاقد" شخصیت هستند اما تمام کسانی را که در زندگی ام دیده ام، برای خودشان هدف و شخصیت و راه منحصر به فرد خودشان را داشته اند.
شاید درصد کوچکی از جامعه باشند که سرشان به تنشان نمی ارزد و هدفی برای خودشان ندارند(از انتخاب هدف می ترسند و دچار تناقض و آشفتگی هستند). اگر هدف ات را ندانی، تمام کارهایت مفت نمی ارزد، عملا هم کسی به حرف و عملت ارزشی نمی گذارد و تنها چیزی که در انتظارت است زباله دان زندگیست.
نمی تو
   نشر  شایستگان منتشر کرد:  دنیای وارونه.   تعبیر رویای محال.   دو اثر جدید بلند. بقلم شین براری. در آذر ماه خزان 1397 چاپ و منتشر گردیده بود ک ه با استقبال. خوبی از جانب مخاطب قشر خاص مواجه. گردید و اکنون. با توجه به وضعیت بحران کاغذ. زمینه ی چاپ مجدد آن. فراهم نمیباشد. و در این پست به جملاتی محدود از این دو اثر پرداخته ایم 
اثر داستانی بلند بنام #تعبیر رویای بلند. 
ادامه مطلب
خدایا پنج شنبه ها را از من نگیر.خانم کاف را از من نگیر.این کتابِ هر روز تازه تر از دیروز را از من نگیر.که اگر به محال بگیری،دنیا که سهل است،خود مرا از من گرفته ای.
+اگر هر کس یا خودش یک خانم کاف بود یا یک خانم کاف داشت او هزاران سال پیش بازگشته بود.شک ندارم!
تاریکی بَدر است و دیگری در آغوشِ کسانِ دیگر است؛ جوشیدنم بسانِ نوشیدنیِ تلخِ زمانه‌ام، بی‌آغوشت همانندِ شب‌های دیگر است. کفر می‌گویم و چله به جای می‌آورم، شرابی که جام‌جام از آن نوشیده‌ام، بی‌آغوشت همانندِ چله‌گانِ دیگر است. به یاد آر روزی را که برای رسیدن به دیگری، دیگران را بسانِ کسانِ‌دیگر چوب خط کشیده‌ام، آن‌گاه که این محال ممکن شد، این‌‌بار من به پاسِ دیگران مِنحَت این رنج را به پیشانی کشیده‌ام. خاموشی‌ات ناشی از خلقِ کریه
بین دو گزینه مرگ پای همین لپ تاب و مرگ توی حموم موندم
توی حموم به جای اینکه اب بیاد همه فکراتو بشوره ببره بیشتر تازشون میکنه.فکرای من مثل ماهیای دور از اب میمونن بیچاره گم شده دور از حیات و وقتی میرم حموم یهو اب پیداشون میکنه و اونارو در اغوش میگیره و من بیچاره باید ورجه وورجه های شادیشونو به جون بخرم.
اینهمه فکر کردن راجب اینده افتضاحه. از این دوران خوشم نمیاد. مثل بقیه دوستام نیستم. نوشتن ارومم نمیکنه چون همه چیز برای نوشتن به یادم نمیاد. انگ
 
قطعا تک‌مضراب برای بنده دارای برکات معنوی زیادی بوده است که آشناشدن با دوستانی دغدغه‌مند در عرصه‌های گوناگون خاصه ادبیات و مخصوصا شعر یکی و شاید مهم‌ترین آن‌ها باشد.
چندی پیش توفیق میزبانی بی نظیر آقای حسین صیامی را در کیمیا داشتیم و حالا توفیق ارائه‌ی اولین مجموعه‌ی شعر جناب آقای غلامرضا آقاسی نصیب کیمیا شده است.
احتمال محال که به صورت الکترونیکی و به صورت یک فایل پی‌دی‌اف و در قالب‌های گوناگون شعری آماده و ارائه شده است را می‌ت
کسی که تو رو دروغ گو خطاب کنه و الفاظ رکیک بکار ببره ظاهرا که نه حتما عاشق نیست و فقط دنبال سپری شدن روزگارشه. 
میگن تو محال ترین اتفاق ها یه هَست وجود داره ،دیشب فهمیدم که هست
قرار بود وبلاگ رو کامل کنم کلی متن نوشته بودم هرچند این وبلاگ حذف شه بهتره
 بدترین نوع و سخت ترین شکنجه ای که یک نفر می تواند تجربه کند، عدم تسلط به خودش است. درست مثل سالمندانی می شوی که کنترل ادرار و مدفوع خودشان را از دست می دهند، جایی که نباید حرف بزنی حرف می زنی، جاییی که باید حرف بزنی ساکت می شوی و امور زندگی از دستت خارج می شود.
 
تعهدی دائمی
مدت هاست که هر از گاهی مدیتیشن می کنم اما اثراتی که قبلا تجربه اش می کردم را هرگز تجربه نمی کنم و البته دلیلش هم مثل روز برایم روشن است. اول اینکه از مربی و راهنما برخوردار ن
خب امروز روز اول هست. برای شروع فکر میکنم خوب بیدار شدم :))) صبح بخیر! 
نمیدونم این زیاده خواهی من خوب هست یا نه ؟ این که به کم راضی نمیشم. این که دلم میخواد بهتر و بهتر باشم. این که برام مهم نیست خیلی چیزهایی که دوست دارم محال ممکن به نظر برسه میگم که میخوام اتفاق بیفته. راستش نمیتونم بی تفاوت باشم نسبت به اعمالی که انجام میدم. دلم نمیخواد کم باشم. یا ناقص. هرچند که هستم. خیلی هم هستم اما دلم میخواد رفعشون کنم. یه زمانی از درس خوندن متنفر بودم. ولی
محال است، محال است ،محال است. یاد یک آهنگ افتادم که آنجا هم خواننده به عنوان ترجیع بند می خواند: محاله...محاله....محاله...آنجا او دختری را میخواست که اصلا و ابدا در سطح و اندازه ی هم نبودند و این محال بودن تقریبا عادی بود. نفهمیدم چرا چنین معادله ی منطقی را باید در هوا و زمین داد زد که محاله!
در مورد بحث اینجا هم تقریبا با چنین طول و تفصیلی باید گفت کنار هم قرار گرفتن یک کله ی کوچک و محدود، و انتظار نتیجه ی بزرگ محاله.
این در هر زمینه ایی هست: هر رشته
مشاور انتخاب رشته رتبه ام را میپرسد و من هول میکنم و میگویم هزار و هشتصد. تازه تا میخواهم نفس راحتی بکشم که گفتمش و تمام شد میگوید افرین! و من میفهمم که رتبه را اشتباه گفته ام چون مال من افرین ندارد.  صفر دوم را هم اضافه میکنم و باز از همان موقع تا به حال بغضم میگیرد. 
تنها درسی که از کنکور گرفتم این بود که ای بسا مثل سگ تلاش میکنی و نتیجه تلاشت پودر میشود. همین. حالا هم جر خواهم داد حنجره ای را که زیر گوشم بگوید: عرق سعی محال است که گوهر نشود!
عرق
بسم الله الرحمن الرحیم
یا فارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
اهل سقیفه می گویند هیچ فردی  و صد در صد پاک و بی گناه نیست
و همه افراد ممکن است خطا کنند ، حتی پیامبر!!!!که بخاطر خطایش در قرآن مورد تذکر قرار گرفت
سوال
پس چرا خداوند در قرآن اورا پاک از هر گناه و خطا و اشتباهی معرفی میکند؟
و کسی که خودش خطا کار است چگونه میتواند دیگران را  به سمت خداوند دعوت کند؟
پیامبر به وحی متصل بود و خطاهایش را خدا تذکر میداد
بعد از پیامبر که وحی قطع شد چه کسی خطاهای
ترس از اینکه مبادا برای تو اتفاقی بیفتد مثل سایه ای قلبم را مکدر می کند.
تا به حال می توانستم دختری بیخیال و بی فکر و شاد باشم
چون چیز با ارزشی نداشتم که از دست بدهم
ولی حالا...
تا آخر عمر یک نگرانی بسیار عظیم خواهم داشت
و هر زمان که از من دور باشی به تمام اتومبیل هایی فکر خواهم کرد که ممکن است تو را زیر بگیرند
یا تخته های نصب اعلان که ممکن است روی سرت بیفتند 
و تمام میکروب های وحشتناک پر پیچ و تابی که ممکن است ببلعی
اکنون آسایش فکرم برای ابد از بی
وقتی مینویسن شب های بلند پاییز چه کتابی بخونیم فکر میکنم مگه شبا بلندن بعد می فهمم آره اگر غرق زندگی نباشز بلندن مثل همون شبایی که کنار مادربزرگم مینشستیم از همه جا حرف میزد از قدیم و جدید و من غرق شادی و کودکی بودم شب هایی که قلاب را به دستم میداد و میگفت بباف لیف بافتم تلاش میکردم شال ببافم و هیچوقت به شال نرسید همیشه یک جای کار درست نبود آن شب ها بلند بود ولی این شب ها غرقم غرق خودم و خانوادم پام رو گذاشتم تهران گفتم خودت در اولویتی در اولوی
حکایت کرده‌اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى رنگین و لطیف، به یک درهم خرید تا به خانه آورد و فرزندانش با آن بازى کنند. در بین راه، گنجشک به سخن آمد و مرد را گفت: «در من فایده‌اى براى تو نیست. اگر مرا آزاد کنى، تو را سه نصیحت مى‌گویم که هر یک، همچون گنجى است. دو نصیحت را وقتى در دست تو اسیرم مى‌گویم و پند سوم را، وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مى‌گویم. مرد با خود اندیشید که سه نصیحت از پرنده‌اى که همه جا را دیده و همه را از بالا نگریسته اس
بعضی وقتا با تمام وجودت وقت میزاری کار میکنی تلاش میکنی و بعد از اون فقط میتونی توکل کنی و بدونی با تمام وجودت مایه گذاشتی این کاری بود که سر کنکور کارشناسی انجام دادم و الان ارشدم و دقیقا همینطور زحمت کشیدم و امیدوارم و همین کار رو پارسال در یک حوزه دیگر انجام دادم یعنی با تمام وجود تلاش کردم و دقیقا یادم هست هیچ نتیجه ای نگرفتم و تا چند وقت حالم بد بود الان هم تمام تلاشم رو کردم بیش از در توانم نیست.
توی حیاط با فاطمه و زهرا نشسته بودم و حرف م
اوایل که وارد کارهای مربوط به سایت و مارکتینگ شدم وقت زیادی برای مطالعه داشتم. یعنی شرایط یه جوری بود که هر هفته چندتا کتاب و مقاله می خوندم و یه عالمه فایل آموزشی نگاه می کردم. به مرور که پروژه ها بیشتر شد و سرم حسابی شلوغ شد ( که البته به نظرم نتیجه همون مطالعه ها بود که باعث شد سرم شلوغ بشه) کم تر وقت داشتم برای مطالعه! همین  باعث شد خیلی زود به خودم بیام.
برای همین نشستم یه برنامه تنظیم کردم از : تمام موضوعاتی که می خواستم بخونم + موضوعاتی که
چو یاد روزهای رفته خود
من از خود می روم روزی،
که روزی می رود از من
به صد درد و به صد سوزی.
من از خود می روم روزی،
ز خود رفتن اگرچندی محال است.
ز خود بگریختن کار خطا نیست،
که با خود ماندنم خواب و خیال است.
من از خود می روم روزی،
نبینم گر شرر در خود.
پنه جستم اگر عمری ز دشمن،
ندیدم من ولی دشمنتر از خود.
من از خود می روم روزی،
دگر بر خود نمی آیم،
به خود آیم، نبخشم خویشتن را،
به خود آیم، نبخشاید خدایم.
نمی فهمم چرا تمام اشتباهات متن هایی که توی وبلاگم می گذارم درست بعد از انتشار به چشمم می آد 
مثل آخرین نوشته ام خیلی لذت بخش است نظاره گر تماشای تازش آب :/ ینی اگه هزار بار هم پیش از انتشار اون متن رو بخونم محال اشتباهاتم به چشمم بیان شما رو نمی دونم من که این جوری ام می نویسم و انتشار و ذخیره و می نویسم بعد میام دوباره می خونمش و می زنم تو سرم...:/
گاهی وقتا این قدر اشتباه داره که کلا پاکش می کنم ،متنرو ویرایش می کنم بعد می گذارمش چون من یه جای دیگ
 
حس خوبیه وقتی یک ترانه ی عاشقانه میشنوی یک دفعه ببینی با تمام وجود با روح ترانه یکی شدی ...
 
و چقدر ضد حاله وقتی که میبینی داری ترانه را زمزمه میکنی بی اونکه عاشق باشی . نخوای که عاشق باشی و به چشم یک محال مزاحم بهش نگاه کنی ...
 
وقتی تمام وجودت انباشته از عشقی فراگیر باشه بی هیچ حسرت این بی عشقی رمانتیک را به فال نیک میگیری و لبخند و یک چشمک ...
 
معنی این چشمک را فقط خودت میفهمی 
و شاید اویی که دیگر نیست و روزگاری تو بود !
+Demis Roussos
A lonely room and empty chair
نصیحت های جالب گنجشک به مرد دمشی
حکایت 3 پند گنجشک
حکایت
کرده اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى زیبا، به یک درهم خرید تا به
منزل آورد و فرزندانش با آن بازى کنند. در بین راه، گنجشک به سخن آمد و به
مرد گفت:« در من سودی براى تو نیست. درصورتی که مرا ازاد کنى، تو را سه
پند مى گویم که هر یک، مانند گنجى است. دو پند را وقتى در دست تو اسیرم مى
گویم و نصیحت سوم را، وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مى گویم.
مرد با خود اندیشید که سه پند از پرنده اى که
نصیحت های جالب گنجشک به مرد دمشی
حکایت 3 پند گنجشک
حکایت
کرده اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى زیبا، به یک درهم خرید تا به
منزل آورد و فرزندانش با آن بازى کنند. در بین راه، گنجشک به سخن آمد و به
مرد گفت:« در من سودی براى تو نیست. درصورتی که مرا ازاد کنى، تو را سه
پند مى گویم که هر یک، مانند گنجى است. دو پند را وقتى در دست تو اسیرم مى
گویم و نصیحت سوم را، وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مى گویم.
مرد با خود اندیشید که سه پند از پرنده اى که
یک.
ششم آذر، زمان شروع ثبت نام کنکور دکتری.
هنوز در چند درس خاص آمده نیستم که باید میزان مطالعاتم برلی کنکور رو ببرم بالا.
دو.
پایان‌نامه و پر کردن پروپوزال برای دفاع که این از جمله اهداف میان مدته و باید سعی کنم تا قبل از خرداد ازش دفاع کنم.
سه.
آدم شدن به عنوان هدف لا بشرط که آن به آن باید درصدد رسیدن بهش باشم که الحق قسمت سخت ماجرا اینه.
عالم شدن چه سخت است
آدم شدن محال است
بنام خدا
شیخ فضل‌الله نوری در مقابل یکی از مواد قانون مشروطه آنجا که آمده بود «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی‌الحقوق خواهند بود»، به طور مشخص به مخالفت پرداخت و گفت: «محال است با اسلام حکم مساوات».
برگرفته از:
رساله «حرمت مشروطه» 
امام یازدهم ع در این حدیث شریف بقسمتی از این شرایط اشاره کرده فرموده است اکر خدا ودیده شود باید در ان شرایط باشد زیرا رابطه بین و مشروط و سبب و مسبب حتم
ی است و اگر بر فرض محال این شرابط موجودلازم میاید که خدا هم مانند مخلوق خود باشد زیرا که هدف دید قرار گرفته است و هدف دید چنانکه گفتیم باید جسم کثیف باشد  وخدا بزر گتر  از اینستکه جسم باشد 
یه بار شب بیست و دو بهمن بودبرف اومده بود سنگینمن خونه شما بودممن بودم و تو..رفتیم از حیاط سینه پر برف اوردیم تو... نشستیم دم در حیاط.. تو یه صورت آدم برفی درست کردی... یادمه شکلش هنوز.. بعد ساعت ۹ که شد شروع کردیم دوتایی الله اکبر گفتن...اون روزا، این روزا دور بود و محال ولی خب ما که نمیدونیم چی قرار پیش بیاد....کاش بیشتر قبولت داشتیم
محال شوند... هانیه عابدینی،۱۶ ساله از شهرری قلب تنـگی درخت، تجهیزات هایش را همه جا ریخت تا به همه ثابت بطی ء بیرونی سبو باران است! نازنین حسن پور، ۱۷ ساله از تهران ملاقات به دیدنت با سایبان آمدم با کرجی برگشتم بهنام عبدالهی از تبریز افت تو سال هاست از چشمانم  محذوف ای؛ برقرار درون مرکز قلبم! نرگس دارینی ،۱۶ ساله از کرج تصویرگری: زینب علی سرلک،۱۶ساله از پاکدشت
 
                                                                                                                                                         
تهمت مثل زغال است اگر نسوزاند سیاه می کند .
 
.................................................................
 
ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد، تا اینکه دروغی آرامم کند .
 
..................................................................
 
 
 
با کسی زندگی کن که مجبور نباشی
یه عمر برای راضی نگه داشتنش فیلم بازی کنی .
 
..................
تو و من می دانیم
غمت از جنسِ خیال
نه امید است محال
دست در دست رهایی بسپار
تو و من می دانیم
که بهاران تهی از تاریکی است
نه بهار است اما
خطه ای سبز در این نزدیکی است
تو و من می دانیم
آنکه در ساحل جزری زد جا
بی خبر از مَدِ دریا برجاست
تو و من می دانیم
آنچه باید ز تماشا دانست
آنچه بایست که از دیدنِ دنیا دانست
تو و من می دانیم
زندگی واهمه ای بوده و هست
ترس ، توفیق ، شکست ، یا مساویِ عدم
تو و من اسلحه در دست و قلم
در جیب
با خلافی پنان
خوب می دانیم
زندگی پشت
اعتقاد مذهب شیعه در مورد مرکب و جسم و جوهر و عرض نبودن خداوند
علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:
حق تعالی مرکب نیست، و جسم و جوهر و عرض نیست، او را مکانی نیست. باید دانست که موجود یا مرکب است یا بسیط: و مرکب آن است که اجزاء داشته باشد. یا در خارج مانند آدمی که مرکب است از اعضاء و اخلاط بدنی و عناصر اربعه، یا در ذهن مانند جنس و فصل؛ و بسیط آن است که جزئی نداشته باشد. و حق تعالی بسیط مطلق است، و او را جزئی نیست، زیرا که اگر جزئی داشته باشد محتاج ب
"All the stuff you think will never happen, will happen. you just gotta be ready for it"
Bones-
"تمام چیزهایی که فکر میکنی هیچوقت اتفاق نمیافتند، اتفاق میافتند. فقط باید آماده‌ی افتادن‌شان باشی." من هیچوقت به این فکر نکرده بودم که در حقیقت احتمال افتادن تمام اتفاقاتی که به نظر من دست‌نیافتنی میرسند، هست. یکبار بعد از اینکه با حسرت در مورد یکی از پروفسورها و زندگی شخصیش حرف میزدم کایل گفت: «طوری حرف میزنی انگار قرار نیست تو هم مثل او باشی.» من از حرفش تعجب کرده بودم اما جوابی به ذهنم
هنوز هم برام قابل هضم نیس ولی از  96.11.1 تا الان چیزی حدود یه سال و نیم باید میگذشت تا بفهمم چقد تغییر کردم و مطمئنم اگه تایم کمتری میگذشت محال بود بتونم قبول کنم این واقعیتو.
نمیخام و نمیتونم راجع به خوب یا بد این تغییرات یکی دوساله حرف بزنم ولی کاملا مشهوده برام که از اون محمدحسین دوسال قبل فقط یه سایه خیلی کمرنگی مونده. واقعا آدم چطور میتونه سخت معتقد باشه به پایبندی به اصول ثابتش و تو یه سال نصفشونو زیرپا بزاره؟
چطور؟؟
لحظه ای سی و پنج سال، لحظه ای پنجاه و پنج سال و مواقعی که بیشتر می فهمد می گوید که هشتاد و هفت سال دارد. پیرمرد افغانستانی چوپان روزگاران دور و بیمار فعلی بخش ماست با لخته ای اندازه ی پرتقال توی سرش. دو زن دارد. مروارید خانم و ثریا خانم. از ظهر سطح هوشیاریش پایینه و جوابمون رو نمیده. فقط هر از گاهی به هوش میاد. داد میزنه چرا منو بسته اید؟ من دیوانه نیستم.. و از هوش میره. ثریا به دیدنش آمده. زن دومش.  میگه نمیذارندم بیام داخل. دلواپسشم. میگم بهش حاج خ
هرچی به مح التماس کردم فایده نداشت. اون بر نمی‌گرده... خیلی زار زدم... بسمه ۱۵ سالگی من لااقل ۲۰ ساله اون دوران رو رد کردم
دیگه عاشق نمیشم... هیچ وقت... محاله .... محال ... یا از میم جدا میشم و یا به همین زندگی تن میدم و خب طبیعتا همین زندگیم خواهد بود... پس دیگه بسه... 
خیر همین بود که تموم شه و من برگردم به درس و زندگیم...
لعنت به من .... لعنت .... لعنت ....... لعنت به این زندگی و محدودیت و تمامیت خواهی و بچگی و عدم عقلانیت و و و ...... لعنت
من اینجا منتظر نشستم. نمی دونم تا کی باید منتظر بشینم، یا اصلا هیچوقت اتمامی هست یا نه. این غم برای من هنوز تازه ست. احساسم شبیه پسربچه ایه ک تو شهر بازی دست پدرش رو ول کرده و با همه جهان تنها مونده. اون دنیای رنگارنگ و چراغای پر رنگ و حس شادش حالا کاملا برعکس شده. رنگ ها به طرز تب آلودی غلیظ شدن و صداها زیادی بلندن، انگار سایه ی مردم و تمام اون وسایل بازی روی صورتش افتاده باشه و دنیا به سمتش خم شده تا بگیرتش، تا برای همشه گم شده بمونه. حالا انگار،
اولین و آخرین کسانی که سرنوشت جبهه و عقبه جبهه را می توانند رقم زنند، نقش آفرینان خط مقدمند. خط مقدمی که گاه ممکن است در جبهه جنگ باشد.گاهی وسط زلزله و گاهی جلوی سیل و ... اصلا روزگار همیشه صحنه نبرد بوده است. گاه در نبرد با طبیعت و حوادث طبیعی مانند سیل و زلزله و طوفان و ... و گاهی با نیروی بشر بر سر آرمان یا منافع می جنگد. روی همین حساب هم تصور دورانی بدون مبارزه تقریبا محال به نظر می رسد. 
ادامه مطلب
کسی به روی درختی نوشته بود به کارد
جمال چون تو درختی ربوده عقل و قرار
ندیده شکل تو دنیا به هیبت و عظمت
تو خود دلیل طراوت تو خود دلیل بهار
فقط برای جمالت کمی هرس بشوی
هزار مرتبه بهتر تو دل ربا بشوی
درخت سرو از آن سو شکسته آه کشید
بترس از آن که اسیر غم و جفا بشوی
کسی ندیده که سروی هرس شود چون که
محال بوده که از سرو هم ثمر برسد
کسی که کارد بگیرد چنین هنر دارد
بترس از آن که به دستان او تبر برسد
#حمید_رفائی
#کمی_متفاوت
@hamidrefaeipoem
عالم بر مثال کوه است. هرچه گویی از خیر و شر، از کوه همان شنوی. و اگر گمان بری که: «من خوب گفتم کوه زشت جواب داد»، محال باشد؛ که بلبل در کوه بانگ کند، از کوه بانگ زاغ آید یا بانگ آدمی یا بانگ خر؟ پس یقین دان که بانگ خر کرده باشی.
بانگ خوش دار چون به کوه آیی
کوه را بانگ خر چه فرمایی؟
یسری آدمها هستن که بهشون میگن واقع گرا. یعنی کسایی که از مرز واقعیت اونور تر نمیرن. همه چیز هم براشون حساب کتاب داره. اگه چیزی باشه که امکان اتفاق افتادنش براشون خارج از عقلشون باشه خیلی راحت میپذیرنش و اصرار نمیکنن به اتفاق افتادنش. یا اگه چیزی بخوان هرچیزی که عقلشون بهشون بگه رو انجام میدن و اتفاقا خواستهاشون بر آورده میشه در اکثر موارد. به نظرم اینا خیلی خوشبختن هرچند که زندگیشون هیجانی نداشته باشه. از این نظر که چیزی بیشتر از واقعیت رو و
من اینجا منتظر نشستم. نمی دونم تا کی باید منتظر بشینم، یا اصلا هیچوقت اتمامی هست یا نه. این غم برای من هنوز تازه ست. احساسم شبیه به پسربچه ایه ک تو شهر بازی دست پدرش رو ول کرده و با همه جهان تنها مونده. لبخند مردم کنارش کش میاد و ترسناک شده. صدای غریو براش ترسناکه، رنگ ها پر رنگ و هوا پر از خفقانه. انگار همه سایه های دنیا روی صورتش افتاده باشه. قلب من آماده ست با شنیدن کوچکترین صدایی، شبیه به صدای تو از حرکت بایسته. و دیه به چشمام شک دارم، برای دید
محال ممکن است که بتوانی دهان گشادت را ببندی!اگر کسی تورا نشناسد فکر میکند دهانت کوچک است ،با آن لب های کم عرض و نازکت...ولی پشت این دهان چند سانتی ات که از دهان بقیه هم حتی کوچک تر است دهانی به گشادی یک خندق داری!خودت هم میدانی نباید زیاد زر بزنی!آدمی که خیلی زر بزند فقط گند میزند!!!گند! نه حرف!گند میزند! بهتر است دهانت را مثل محکومین قجری بهم بدوزی ،خرجش یک سوزن نخ است ؛نه بیشتر.عوضش راحت میشوی!از دست سبک و سنگین کردن های بعد از حرف زدن!از دست خودت
جیمیل به حساب گوگل شما گفته میشود که معمولا تمام کاربران حداقل یک اکانت در گوگل ایجاد کرده و از آن استفاده میکنند.این سرویس یکی از بزرگترین شرکت های دنیاست و حتی در زبان همه اسم این شرکت میچرخد و محال است کسی نام این شرکت را نشنیده باشد.دسترسی به حساب کاربران در جیمیل کار راحتی برای هکران است و حساب کاربران زیادی توسط هکر ها مورد حمله قرار گرفته و اطلاعات آنها لو رفته است.در این مقاله قصد داریم شما راه از اینکه آیا کسی به اکانت جیمیل شما دستر
سافاری (به انگلیسی: Safari) به سفر گردشگری ماجراجویانه می‌گویند که با هدف تماشا و تهیه فیلم و عکس از جانوران بزرگ‌جثه حیات وحش در آفریقا انجام می‌شود. سافاری در کویرهای ایران لذتی بسیار خاص دارد. ادامه مطلب
 
تورهای شاد و هیجان انگیز رفتینگ در رودخانه های زاینده رود و ارمند در استان چهار محال و بختیاری
و مثل همیشه، دو نفر دوست بودند. دو دختر با مقنعه و کوله پشتی و تشکیلات. خستگیِ یک روز طاقت فرسا در دانشگاه را با دو ظرف سیب زمینی با سس مخصوص از تن به در می کردند.  پشت یکی از میزهای کوچک فودکورت نشسته بودند و به یک موضوع فوق العاده بی مزه از ته دل می خندیدند. یکی شان درحالی که خودش را با برگه ی منو باد می زد، پرسید:
-ینی هیچ وقت از همدیگه خسته نمی شین؟!
دومی که هنوز لبخند به لب داشت سرش را محکم بالا انداخت و گفت:
-نچ. محال ممکنه. همیشه برام هیجان انگی
آنجا که نسبتی بین ما و دیگران برقرار است،  دوگانگی هنوز وجود دارد. وحدت حذف نسبت هاست. در نسبت ما با امور بیرونی، همواره امر زمان پنهان است. ما یا گذشته را درک می‌کنیم یا آینده را. اما به زمان حال دسترسی نداریم، حال دسترسی‌ناپذیر است چرا که به محض آن که به شناخت در می‌آید به گذشته تبدیل می‌شود. 
از طرفی "حال ما" خود ماییم. در واقع حال یگانگی نفس است با خودش. و نفس نمی‌تواند خودش را بشناسد چون لازمه‌ی شناخت دوگانگی است. پس چگونه می‌‌توان حال
میترسم… خیلی هم میترسم…
از این غبارآلودِ رو به روم میترسم… 
از نرسیدن و داغِ پشتِ داغ میترسم…
از حسرت میترسم…
از گذشته و حال و آینده میترسم…
از آخرین باری که از ته دل خندیدم و ماضی خیلی بعید بوده میترسم…
از این جنون و گرداب هایل میترسم…
از این حیرونی و ویرونی و خودِ ترس میترسم…
از این بغض بی سرانجام و دو پای ناتوان میترسم…
از سنگینی نگاه و پچ پچ عوام میترسم…
از این ابرهای تیره و تار… از سیل میترسم…
از تکرار پشت تکرار… تکرار… تکرار… و
چند بار تا به حال خبر خودکشی کسانی که میشناختمشان در زندگی به من رسیده.البته نه این که آشنای نزدیک باشند یا ارتباطی بین من و آنها باشد،نه،فقط میشناختمشان.یادم می آید هر بار با خودم میگفتم چطور ممکن است کسی انقدر احمق باشد که دست به چنین کار فاجعه باری بزند و هر بار هم جوابی به ذهنم نمیرسید.بعد از این که میفهمیدم همچین کاری کرده اند دید خیلی بدی نسبت بهشان پیدا میکردم و همیشه از این موضوع مطمئن بودم که هر اتفاقی هم در زندگی برای انسان بیوفتد ب
چند بار تا به حال خبر خودکشی کسانی که میشناختمشان در زندگی به من رسیده.البته نه این که آشنای نزدیک باشند یا ارتباطی بین من و آنها باشد،نه،فقط میشناختمشان.
یادم می آید هر بار با خودم میگفتم چطور ممکن است کسی انقدر احمق باشد که دست به چنین کار فاجعه باری بزند و هر بار هم جوابی به ذهنم نمیرسید.بعد از این که میفهمیدم همچین کاری کرده اند دید خیلی بدی نسبت بهشان پیدا میکردم و همیشه از این موضوع مطمئن بودم که هر اتفاقی هم در زندگی برای انسان بیوفتد ب
در ماه جاری آزمونی برگذار شد که به اسرار همسری شرکت کردم.
از اونجا که هیچی نخونده بودم فقط رفتم که روی همسری رو زمین نزده باشم.
با شرایطی که در حال حاضر برام پیش اومده
فقط لازم دارم که توی اون ازمون قبول بشم.
احتمال قبول شدنم محال نیست.
چون پنجاه درصد سوالهارو جواب دادم.
ولی الان به دعا احتیاج دارم.
برای دعا کنید که قبول شده باشم.
در همین لحظه خیلی خیلی به این قبولی احتیاج دارم. خیلی زیاد.
گفتم برم مودم ُ بعد یک هفته روشن کنم، بلکه به‌فرض‌محال فرجی شده‌باشه؛ ولی طبق معمول همیشه‌ی برآوردهای ذهنی‌م، این‌بار دسترسی‌م به همین سایت‌های بی‌خطر [ ~~ ] هم محدود شد و شیفت‌کردم به نت همراه. 
 
هر ساعت می‌رم توی سایت خبری‌ای که آدرس‌ش یادم مونده، خبرهایی که برچسب «اینترنت» دارن رو می‌خونم: 
وزیر ارتباطات : اینترنت به زودی برقرار می‌شود.
اعتراض نمایندگان مجلس به ادامه‌ی قطعی اینترنت.
توییت حسام‌الدین آشنا ... [ ولی برای کی توییت ک
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
از پناهندگی و تابعیت بعضی از مسئولان و فرزندانشان.صحبت میکرد
حرفش را قطع کردم و گفتم،این آمار بدون شک غلط است و به هیچ وجه آن را باور نمیکنم.ولی اگر بر فرض محال حرف شما را باور کنم یک نتیجه بیشتر نمی‌گیرم و آن اینکه 
همانطورکه شما دشمنت را به خانه راه نمیدهی،هیچ کشوری دشمن خود را،راه نمی‌دهد،همانطورکه آمریکا و انگلستان و فرانسه و آلمان و ایتالیا و فرانسه و... محمدرضا شاه پهلوی را راه
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
از پناهندگی و تابعیت بعضی از مسئولان و فرزندانشان.صحبت میکرد
حرفش را قطع کردم و گفتم،این آمار بدون شک غلط است و به هیچ وجه آن را باور نمیکنم.ولی اگر بر فرض محال حرف شما را باور کنم یک نتیجه بیشتر نمی‌گیرم و آن اینکه 
همانطورکه شما دشمنت را به خانه راه نمیدهی،هیچ کشوری دشمن خود را،راه نمی‌دهد،همانطورکه آمریکا و انگلستان و فرانسه و آلمان و ایتالیا و فرانسه و... محمدرضا شاه پهلوی را راه
نه به هیاهوی این روزگار کار دارم، نه
به شلوغی و ازدهام جمعیت، نه به جنگ‌ها و ناامنی‌های دنیا، نه به مظلومان و
محرومان و ستم‌دیده‌گانِ جهان، نه به گرانی و محال‌ممکن‌شدنِ رسیدن به خواسته‌های
مالی و مادی، نه به اعتراض‌ها و انتقادها و ناله‌های این و آن، نه به این ماهِ
آخِرِ سال و شبِ عید نوروز، نه به سالِ بعد که حالِ مردم برای آمدن‌ش خوش نیست
انگار. من به‌هیچ‌چیز و هیچ‌کس، دیگر کاری ندارم. دیرزمانی‌ است که فهم‌م شده، وجود
من برای دنیا و
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
از پناهندگی و تابعیت بعضی از مسئولان و فرزندانشان.صحبت میکرد
حرفش را قطع کردم و گفتم،این آمار بدون شک غلط است و به هیچ وجه آن را باور نمیکنم.ولی اگر بر فرض محال حرف شما را باور کنم یک نتیجه بیشتر نمی‌گیرم و آن اینکه 
همانطورکه شما دشمنت را به خانه راه نمیدهی،هیچ کشوری دشمن خود را،راه نمی‌دهد،همانطورکه آمریکا و انگلستان و فرانسه و آلمان و ایتالیا و فرانسه و... محمدرضا شاه پهلوی را راه
قاسم میگف چرا پست نمیذارم :)
این گیر دادناش برای پست نوشتن باعث میشه انگیزم برای نوشتن بیشتر شه!
خوابگا درست شد! بازم پیش بچه هام!و بچه ها سال اخرشونه! و میرن!
مهرزاد به شدت داره تی پی او میزنه واسه تافل!و میخواد بره سمت اروپا!داشتم با تمام وجود تقلا میکردم اون سمتی نره!نمیدونم یه لحظه به این فکر کردم که داره میره بغضم گرف اصن!
شایان که هم جی ار ای شو داده هم تافلشو و رفتنیه! ولی خوبیه شایان اینه که سمت کانادا امریکاس!و اونقدرا دیدنش محال مطلق‌نی
ای عطر خوش نارنج، سلام!
به عنوان آخرین پیام،
به عنوان آخرین سلام،
به عنوان آخرین کلام.
به تمام کوچه‌های نادیده‌ی شهرم،
به تمام پرستوهای این آسمان،
به تمام گل‌های ناروییده‌ی این جهان.
به تمام عزیزانِ گوشه‌ی قلبم،
به تمام خال‌های کُنج لب،
به تمام اشک‌ها و چشمِ تر.
به تمام دفتر‌های شعر خالی‌ام،
به تمام قلم‌های شکسته،
به تمام درختان خشک این دیار.
به هرکجا که رسیدی،
به هرکسی که دیدی،
به هر صدایی که شنیدی،
« برسان سلام مارا »
خداحافظ؛
بنگ!
و
آموختم که چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمیدهد...
تصمیم گیری در زمان شکست همواره نیمی از راه نجا و رهایی است...
تو یی که مرا درحال سقوط می بینی ؟آیا تابه حال اندیشیدی که شاید تو وارونه ایستاده ای شاید بدونی که حتما میدونی خودتو زدی به نداستن...
دست پازدنمو دوست داری میدانی شنا بلدنیستم ...اقیانوس باهمه بزرگی و ترفتندهایش فرزند پدری کوچک به نام قطره است...
من یاد گرفتم در زندگی هیچ چیزی محال نیست ولی زمان باعث شد بدانم در آب گل آلود میشه ماهی گرفت
از انجا که شن و ماسه عایق خوبی برای حفظ دما نیستند نمی توانند گرمای خورشید را در  روز جذب کنند تا هم روز ها خنک باشد و هم در شب دمای ذخیره شده را آزاد سازند و هوای شب را متعادل سازند. بنابراین دمای هوای در شب به شدت سرد می یابد.ادامه مطلب
 
تورهای شاد و هیجان انگیز رفتینگ در رودخانه های زاینده رود و ارمند در استان چهار محال و بختیاری
یکی از نعمت های خداوند برای بشر و از جمله ایرانیان، وجود مناطق کویری ست که علاوه بر زیبایی ویژه خود و همچنین برکت بی همتای آفتاب و آسمان شگفت انگیزش، از تفریحات هیجان انگیز و لذتبخش برخوردار است. ادامه مطلب
 
تورهای شاد و هیجان انگیز رفتینگ در رودخانه های زاینده رود و ارمند در استان چهار محال و بختیاری
آموختم که چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمیدهد.......تصمیم گیری در زمان شکست همواره نیمی از راه نجا و رهایی است ...تو یی که مرا درحال سقوط می بینی ؟آیا تابه حال اندیشیدی که شاید تو وارونه ایستاده ای شاید بدونی که حتما میدونی خودتو زدی به نداستن ......دست پازدنمو دوست داری میدانی شنا بلدنیستم .......اقیانوس باهمه بزرگی و ترفتندهایش فرزند پدری کوچک به نام قطره است ......من یاد گرفتم در زندگی هیچ چیزی محال نیست ولی زمان باعث شد بدانم در آب گل آلود میشه ما
کویر ورزنه در 105 کیلومتری اصفهان و ۱۵۰ کیلومتری غرب یزد واقع شده و جزئی از بیابان خارا به‌حساب می‌آید. فاصله ی تهران تا ورزنه حدود ۵ ساعت و نیم می باشد. باید قم، کاشان و نائین را پشت سر بگذارید تا به ورزنه اصفهان برسید. ادامه مطلب
 
تورهای شاد و هیجان انگیز رفتینگ در رودخانه های زاینده رود و ارمند در استان چهار محال و بختیاری
به سکوت طبیعت گوش فرا داده و صدای جریان آب به شما آرامش بی‌وصفی می‌دهد. ناگهان صدای امواج خروشان را می‌شنوید که در فاصله‌ای نه چندان دور انتظار شما را می‌کشند.هیجان سراپای وجودتان را می‌گیرد و برای رویارو شدن با امواج متلاطم آماده می‌شوید، جای خود را درقایق محکم می‌کنید، به آرامی‌ وارد امواج شده، ولی در یک چشم به‌هم زدن تکان‌های شدیدی به قایق وارد می‌شود، از همه طرف به رویتان آب ریخته می‌شود و برای لحظاتی نمی‌توانید دوستان خود و م
چک سندی تجاری است که قانون گذار جهت تسریع امور تجاری، مزایایی برای دارنده آن در نظر گرفته است به موجب قانون، چک ممکن است در وجه حامل یا شخص معین یا به حواله کرد باشد و یا با امضاء پشت یا ظهر آن به دیگری منتقل شود. که در این مطلب سرنوشت چکی که صادر کننده آن فوت شده است را می خوانید.
 
همان طور که می‌دانید چک نوشته‌ای است که به موجب آن صادر کننده به محال علیه (محلی که پول در آن قرار دارد که در حال حاضر منظور بانک است) دستور می‌دهد تا همه یا بخشی از
سربار غم خود شده ام  میچکم از سر یک خار درون دل شب
که از ساقه ی یک گل بی رنگ به بیرون جسته
میچکم از دل یک فرض محال به یک کاسه ی شک
یا که از فرط فراق من و اندیشه ی روز
میچکم روی زمین یک خواب
به زمان می نگرم 
راهزن می آید در یک آن
کاروان رویا را به یغما می برد
به زمان می نگرم 
در مرگی به تن مردی خوش آمد میگفت 
مرد بی چاره به دربان خیره
به امید خواب دیدن زیر لب از طرب صبح میگفت 
به زمان می نگرم 
سربار غم خود شده ام
جام از دست من افتد به درون یک راز
راز از
تشخیص و درمان سرماخوردگی زمستانی
 
هوای سرد می تواند تاثیری بر بدن شما وارد کند با کاهش دما ، رطوبت موجود در پوست شما نیز کاهش می یابد. این می تواند به بثورات زمستانی منجر شود. بثورات زمستانی ناحیه ای از پوست تحریک شده است. این اغلب در اثر خشکی پوست ایجاد می شود. حتی اگر بقیه سالهای سال پوست سالم دارید ، ممکن است در فصول سرد سال دچار بثورات زمستانی شوید. این بیماری شایع است و اغلب سال به سال عود می کند. اکثر افرادی که در آب و هوای سرد زندگی می کنن
دچارم به ملال و چیزی‌رو می‌خوام که هیچ وقت نخواهد بود. یک انیس و مونس، یک عاشقِ تا همیشه عاشق، یک دوست... می دونم محقق نخواهد شد. می‌دونم ظرف دنیا گنجایش چنین چیزی رو نداره. می‌دونم همه‌ی این فکرها عبثه. می‌دونم اگر بخوام در این حال بمونم باید فقط درد بکشم. چرا واقعا من فقط همین رو از دنیا می‌خوام؟ کوچیک نیست؟ کم نیست؟ شاید چون دست نیافتنیه می‌خوام و الا چیزی چنان خواستنی‌ هم نیست که باید. چی بخوام جاش؟ مطالعه پیشرفت. این محقق شدنیه و این چ
سریال "از سرنوشت" رو فقط به خاطر بازی دارا حیایی میبینم! ولی داستانش بامزه ست؛ دوتا جوون که یه مهارت فنی رو یاد گرفتن و یه ایده ای به ذهنشون میرسه و قابل اجرا هم هست و امکاناتشم قاچاقی دارن و با کله گنده ها سر و کله میزنن تا بتونن سفارش بگیرن و خودشونو اثبات کنن و انسانیت اون کله گنده ها که عمری تو بازارن، کلی آدم دیدن و خلاصه آدم شناسن و به این یه الف بچه ها اعتماد میکنن و اینا به یه کار و نونی میرسن.
قشنگه! این دقیقا چیزیه که باید تو جامعه دیده ب
آن شب و روز لعنتی تمام شده است. اما هنوز یاد و خاطره‌اش با من است و از ضمیرم پاک نمی‌شود. آن روزی که از خانه تا شهر، همه‌جا غرق در سکوتی عجیب شده بود. انگار که ساعاتی قبل از طلوع خورشید ماموران الهی گرد سکوت به چهره‌ی شهر پاشیده باشند و همگان ناگهان غرق در سکوت شوند. سکوت صدای غالب شهر شده بود. 
 من با خودم یک‌سره کلنجار می‌رفتم تا بتوانم کلامی با صدای رسا با دیگران حرف بزنم. نمی‌شد. امکان نداشت. صداها یکباره بلند می‌شدند و به لحظه‌ای در فضا
باربری تهران
    حمل انواع بار و خرده بار و کالا و محصول و اثاثیه از تهران به بروجن و دیگر شهرهای استان چهار محال و بختیاری توسط باربری تهران به انجام می رسد. اختصاص خدمات ویژه و تخفیفات استثنایی در این مسیر به مدت محدود جهت رفاه  حال مشتریان عزیز به انجام می رسد.
خدمات تخفیف حمل بار بروجن تهران
- خواب دیدم طلا و دلار ارزون شده 
واقعا میگن برو مگه دیگه تو خواب هم چین چیزیو ببینی همینه ها...
شب به سان من چه میگذرد؟؟
چرا انقدر خواب اشفته و محال میبینم؟
- تقریبا دو ماهه چند تا مشکل جدی به زندگیم هجوم اوردن 
و حل کردنشون نمیدونم کار منه یا حضرت فیل...
اما برای کم نیوردن تنها راهکاری که دارم اینه
درحال خوردن دمنوش بابونه مرتب به خودم بگم 
درست میشه درست میشه این روزا هم میگذره 
اصلا نشد هم گور باباش ( این جمله اخر تاثیرش بیشتره)
تا چقدر این راه
بهترین زمان برای سفر به کویر و شب مانی در آنجا، نیمه ی دوم سال می باشد.
آب و هوای کویر معمولاگرم و خشک است. اما در فصل‌های پاییز و زمستان  می توان گفت تا حدی معتدل و ملایم است و در هنگام شب هم رو به سردی می‌رود. این یکی از دلایلی است که بسیاری از گردشگران معتقد هستند که بهترین زمان برای سفر به کویر در نیمه دوم سال است. 
ادامه مطلب
 
تورهای شاد و هیجان انگیز رفتینگ در رودخانه های زاینده رود و ارمند در استان چهار محال و بختیاری
نوشتاری که از نظر میگذرانید نظرات و انتقادات آیت الله بهجت ، در باب وحدت وجودِ مورد نظر عرفا است . مطالبی که از آیت الله بهجت نقل شده است به خوبی بیانگر دیدگاه ایشان در باب وحدت وجود و اختلاف نظرشان با عموم عرفا و فلاسفه در این باره است.در کتاب زمزم عارفان ، پرسش و پاسخی به این شرح از ایشان نقل شده :در پاسخ این جانب که پرسیدم : « آیا وحدت وجودی را که اهل عرفان می گویند ، قبول دارید یا نه ؟ » ، فرمودند :آنان از این جهت مصیب هستند و از یک جهت ، در اشتب
استان خوزستان در جنوب غرب ایران و در مجاورت استان های کهگیلویه و بویراحمد،‌ چهار محال بختیاری، لرستان و ایلام واقع است. از سمت جنوب با خلیج فارس و از سمت غرب با کشور عراق هم مرز است. مردم خوزستان در تاریخ ایران تاثیر به سزایی داشته اند از زمان پادشاهی هخامنشیان گرفته تا ورود اسلام به ایران و یا جنگ تحمیلی و … و را نام برد.
 

ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها